پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

pesaram

عشقی فراتر از زمان

برگشت به اراک با پدر

22 آبان یکشنبه   صبح آمدیم خانه همه خواب بودن مخصوصا مرتضی که طبقه بالا راحت خوابیده بود ، آخه مرتضی شک داشت که برگردم چون 5 روز دیگه عمو قاسم  از مکه میامد و من هم قبلا گفته بودم میمونم تا بیاد . خلاصه آآآآآآمدیم زنگ پایین را زدیم و همینطور زنگ بالا را که پدر شوهر جان باصورت خوابالود در را باز کرد ما را که دید خوشحال شد. وارد خانه شدیم  که دیدم جناب مرتضی قدم رنجه کردن آمدن پایین پیش ما .بعد از صرف صبحانه رفتیم بالا وای آنقدر همه جا مرتب بود که آدم لذت میبرد .خیلی خوب بود یخچال تمیز برق میزد همه خوراکیها مرتب چیده شده بود توش.اتاق خواب از همه جا قشنگ تر .سرویس خواب زیبای گرفته بود  مدل موزیک و همه چیز زیبا ...
30 خرداد 1390

روز مادر

روز مادر برای مادر شوهر جونم اجاق گاز خریدیم ایشون خوشحال شدن کمی بیشتر از اون پارسا ذوق میکرد که دکمه ای دارد برای انگولک کردن.اما خیالمون راحت بود که دیگه نمیتونه گازو باز کنه.                 ...
30 خرداد 1390

تولد پایان 10ماهگی

89/8/7 روز جمعه برای پارسا تولد گرفتم .داداشم با خانمش هم بودن .تمام حواس پارسا به گرفتن شمع ها بود .اصلا اجازه نمیداد که کلاه تولد رو سرش بزاریم .هر بار به یک چیز حمله میکرد .در کل جشن قشنگی بود. ...
30 خرداد 1390

مسافرت

    بابا ماشین اجاره کرد و رفتیم شمال اولین مسافرت پارسای عزیزم آغاز شد.همراهانمان بابا حسین مامان جونم و بابا مرتضی بودن ساعت 12شب رسیدیم خانه بابا حسن.آنقدر خوشال بودم که آمدم پیش خانوادم اما نگرانی برای دوری از پدرت هم برام آغاز شد. بابامرتضی صبح با پدرشون برگشت اراک.   ...
30 خرداد 1390

خنده .زبان درازی

  89/3/12 عصری دای علی بابامرتضی با خانمش آمد بازدید عیدو پس بده .مادر جان شوهر هم آمد منزلمان ( آخه ما فعلا طبقه بالا خانه پدر شوهر مهربونم زندگی میکنیم) خلاصه پادشاه خانمان به مدت 5دقیقه به بالا و پایین آمدن کفگیر مادر جان شوهر خندیدن   وکمی هم از زبان مبارکشان را بیرون میاوردن . خوابیدن روز و شبت هم جالب آخه شبا تا صبح کولر را روشن میزاشتم تا صدای رهگذرها (به علت اینکه اتاق خوابمان سمت کوچه بود) باعث آزارت نشه و بیدار بشی ،پشه بندمون همیشه وصل بود سمت تو یک  روسری پهن میکردم رو پشه بند که سرما بهت نخور،هر جند که تو هم گرمایی هستی مثل بابا جونت اما کار از محکم کاری عیب نمیکنه.گاهی هم که سرد بود...
29 خرداد 1390

جوانه زدن دندان.غذای کمکی

  89/2/31 دندان پارسا شروع به جوانه زدن کرداما هنوز بیرون نیامده . 89/2/26 پارسا را بردم دکتر برای چکاب که گفت وزن نگرفته باید غذای کمکی را شروع کنم همچنین قطر آهن و شربت روی تجویز کرد.   89/2/29 اولین غذای کمکی را دادم میدونم که بادام چاق کننده هست .ایکاش زود وزن بگیره. گرچه به علت تکانهای مرتب پاهاش میدونم چاق نمیشه.از الان معلومه که قرار پدر من دربیاد. ...
29 خرداد 1390

کوتاهی مو

89/10/24   پارسا را ساعت 9 بردیم حمام کمی موهاش نا منظم بود که جناب پدرش زحمت کشید مرتب کرد. کارش خوب بود بچه ام آرام ماند تا کار باباش تمام شود.قیافش بعد حمام جذابتر شده بود.الهی قربونش برم من.این مطالب فقط برای ما که این موجود دوست داشتنی را داریم جالبه و برای شما ممکنه زیاد جالب نباشه اما تصورش را بکنید که خداوند چقدر دوستمان داره و توسط این بچه شادیمون را دوبرابر میکنه.خدایا شکرت.
29 خرداد 1390

انواع خوابیدن

با این پروسه پارسا منظورم گاز گرفتنش هست.مجبور شدم طرق مختلف را برای این مهم بکار گیرم یک روش گذاشتن در تاب بود روش دوم گذاشتن در کامیونش و راهش بردن بود   روش سوم بغل کردن و راه بردن روش چهارم اجازه دادن تا گاز گازی بشی ...
29 خرداد 1390

غار غار

89/12/10 عسل من کلمه غار غار را یاد گرفته ،تا میگم کلاغه چی میگه :ادامه میده غار غار زنبوره هم وزززززززززززززززززززززززززززززززز ...
29 خرداد 1390

بوسیدن

23/2/90 مادر شوهر جان به همراه همسر عزیزشان رهسپار سوریه شدند.و اوج دلتنگی آغاز شد. راستی عسلم محکم بوسیدن را یاد گرفتی .فکر کنم یکطرف صورتم حس نداره .میگم پسر گلیم دخترای مردم را اینطوری بوس نکنی ها!!!     http://up.iranblog.com/images/2qbbgk5reb1pusu1e6n.jpg ...
29 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به pesaram می باشد